گلی خوشبوی در حمام روزی - رسید از دست محبوبی به دستم- گرفتم آن گل و کردم خمیری _ خمیری نرم و نیکو چون حریری- معطر بود و خوب و دلپذیری _ به او گفتم که مشکی یا عبیری_ که از بوی دلاویز تو مستم_ بگفتا من گلی ناچیز بودم - ولیکن مدتی با گل نشستم- گل اندر زیر پا گسترده پر کرد - مرا با همنشینی مفتخر کرد- چو عمرم مدتی با گل گذر کرد- کمال همنشین در من اثر کرد- وگرنه من همان خاکم که هستم


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آخرین اخبار فرش دستباف ‌‌‌غمی وکيل پايه يک دادگستري/مشاورحقوقي معتبر تهران مدیریت و پشتیبانی سایت های همگام سایت علی کریمی 8 روزنوشت های یک کوآلا فکر و حساب 「DιαɱσɳԃTҽαɱ」 معرفی کالا فروشگاهی